پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۴۰۰

 عشق . موسیقی ای وجود دارد که صدایی ندارد ؛ روح بی تاب این موسیقی خاموش است ؛ عشقی وجود دارد که بدن در آن محلی از اعراب ندارد ؛ روح در اشتیاق چنین عشقی بی صورت است . حقیقتی وجود دارد که شکلی ندارد . روح بی قرار چنین حقیقتی بی شکل است . بنابراین آهنگه راضی نمی کنند . بدنها راضی نمی کنند و صورتها روح را ارضا نمی کنند . اما این فقدان خرسندی ؛ این ناخشنودی باید درست فهمیده شود ؛ برای این که چنین فهمی سر انجا موجب استعلا می شود . پس صدا دروازه ای می شود به بی صدایی ؛ بدن راهی می شود به نا متعین ؛ و شکل به بی شکلی می رسد . 

یک فنجان چای اوشو .

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی